سلام عزیزم مامان بزرگ بابایی دیروز فوت شد خیلی ناراحت شدم شبش کلا دلم گرفته بود و همش گریه ام میگرفت تا این که صبح آقاجونت زنگ زد و خبر داد بی بی خیلی مهربون بود حتما خیلی دلش میخواست تو رو ببینه منم خیلی دلم میخواست تو اونو ببینی و خیلی غصم شده هر چند اون الان و از همه زود تر تو رو دیده ولی حیف که تو نتونستی اونو ببینی روحش شاد * حالا بگم این دو سه روزه چه کارهای جدیدی انجام میدی امروز خودت قلط زدی و به شکم خوابیدی خیلی ذوق کردم برای اولین بار بود چرخ میزدی 180 درجه و سرت میرفت جای پات اما تا حالا بر نگشته بودی تازه بگم برات که سرت رو هم میتونی نگه داری و به چپ رو راست بچرخونی همینطوری که دمر خوابیدی و این خیلی برام جالب ب...